در پیش دل دردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکفه ای دارم ز دل با یار صاحب دل کنم
در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو موج
من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم
اول کنم اندیشه ای تا بر گزینم بیشه ای که به یک پیمانه ای اندیشه را باطل کنم
غرق تمنای توام موجی ز دریای توام
من نخل سر کش نیستم تا خانه در ساحل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
:: برچسبها:
بیاد اسطوره های هنر,
|